استرس دارم،افکار پریشان و منفی میاد سراغم"لطفا راهنماییم کنین.
ناشناس ( تحصیلات : لیسانس ، 28 ساله )
باسلام.من ۲۸سالمه .و۴ساله ازدواج کردم.من وشوهرم هردو مشکل کم خونی داشتیم الان یه پسر دوساله و نیمه دارم که اون هم تالاسمی مینور داره .من همش یه ترسهایی همراهمه یعنی مثل یه خوره به جونم میفته که نکنه بچم مریض باشه نکنه خدای ناکرده بچما از دست بدم.یعنی این افکار همش تو سرم رد میشه هرچی خودما بی خیال کنم نمیشه الانم که دارم مینویسم دارم گریه میکنم نمیدونم چمه تا قبل از بچه دارشدن همیشه ترس از دست دادن مادرم را داشتم از زنگ خوردن زنگ در و تلفن میترسیدم الانم که از خواب بیدارمیشم اول از همه باید به مادرم زنگ بزنم .با اینکه مادرم نزدیکم هم هست .الان حساسیتم بیشتر روی بچم شده خیلی عذاب میکشم مدام چکش میکنم اخه پسرم خیلی زیادم تب میکنه .اگه پدرش بغلش کنه بزارتش رو شونه هاش مدام میگم الان میفته سراین مسائل دعوامونم میشه .وقتی افکار میاد سراغم حالت تهوع میگیرم نمیتونم هیچی بخورم اعصابم درگیرمیشه نمیخام جایی برم همش تو خونه ام نمییتونم اصلا درمورد افکار سرم با کسی حرف بزنم یعنی نمیتونم به زبون بیارم همسرم میگه چته نمیتونم بگم فقط اشک میاد از چشمام الان یعنی همه ی ترس زندگیم بچم شده که نکنه مریضی داشته باشه .نکنه خدای ناکرده از دستش بدم کلافه ام اصلا ارامش ندارم 😭😭😭😭😭 ممنون میشم راهنماییم کنید خیلی عذاب میکشم .
مشاور (احسان فدایی)
حالت رخ داده برای شما قابل درک است و خوب میفهمیم که چقدر ممکن است این حالت برای شما سخت و سنگین باشد. در این وضعیت انسان هر لحظه احساس میکند عمر خودش یا مثلا در مورد شما عمر فرزند یا مادر به پایان میرسد و میخواهد از زندگی کردن دست بکشد؛ اما به لطف خداوند متعال یکی از بزرگترین امتیازاتی که شما نسبت به دیگران دارید همین خودشناسی و اطلاع از عوارض افکاری است که گریبانگیر شما شده است. امیدواریم با بصیرتی که دارید و البته پیگیری عملی مساله را حل کنید.
باید توجه داشت که آنچه عامل اصلی این تشویش ذهن شما شده است ترسی است که از موضوع مرگ دارید شما را در فکر فرو برده و تصور میکنید که مثلا فرزندتان در حال افتادن است یا اینکه ممکن است خدای ناکرده او را از دست دهید.
توضیح اینکه شکلگیری اصلی این موضوع براساس یک باور غیرمنطقی در مورد مرگ و نگرش منفی به آن است. بدین معنا که ترس از مرگ دو نوع است:
الف) ترس مفید و مثبت
روان شناسان تحقیقات زیادی در این باره انجام داده و معتقدند ترس از مرگ تا حدودی کاملاً طبیعی است زیرا میتواند در تنظیم رفتار انسان نقش مثبت داشته باشد. یعنی باعث میشود که بر اعمال و رفتار خود نظارت و کنترل داشته باشیم. فقط موقعی ترس از مرگ غیر طبیعی و ناهنجار است که به صورت سدّی در راه زندگی در آید و مانع رشد و تکامل انسان شود.
بنابراین ترس از مرگ باید در ما وجود داشته باشد، هیچ بشری نمیتواند دلواپسی از مردنِ خود نداشته باشد. نهایت کاری که ما انجام میدهیم این است که این ترس را در حدّ معقول و مطلوب آن نگه داریم و اجازه ندهیم که به یک ترس نابهنجار تبدیل شود و مانع تلاش و امید در ما شود.(1)
ب) ترس منفی و مرضی
قسم دوم ترس از مرگ، ترس غیر مفید و مرضی است. اگر ترس به گونهای باشد که سازمان روانی فرد را برهم بزند و بهعنوان مانعی برای زندگی او به حساب آید تولید یک وسواس فکری خواهد کرد و آرامش فرد از دست رفته و امیدش به زندگی نیز تضعیف میگردد. علّت اصلی این نوع ترس، هم تجارب دوران کودکی و باورهای نادرست افراد است. افرادی که در دوران کودکی یکی از نزدیکان خود را از دست دادهاند، بیشتر احتمال دارد که به ترس از مرگ ـ چه مرگ دیگران یا مرگ خود ـ مبتلا گردند.
عامل دیگر ترس از مرگ، بینش نادرست افراد دربارة مرگ است، افرادی که مرگ را پایان هستی و به معنای فنا و نیستی میدانند و فکر میکنند که با مرگ کارشان به پایان میرسد، از مرگ میترسند.
برای کنترل این افکار میتوانید از راهکارهای ذیل بهرهمند شوید:
1. سرکوب نکردن افکار: در اطاقی آرام و ساکت نشسته و به افکار به خواست خود اجازه دهید به ذهن خطور کنند. وقتی افکار به ذهن آمدند، با صدای بلند فرمان ایست داده شود، به این ترتیب که یک مچبند پلاستیکی به دست بسته شده، افکار را به ذهن خود آورده شود، وقتی افکار به ذهن آمدند، با کشیدن مچبند و رها کردن آن بر دست دستور توقّف افکار صادر شود. با این روش تا حدودی افکار مربوط به رابطه با دیگران را کنترل خواهید کرد.
2. جا به جایی اندیشه: اندیشههای غیر ارادی را نادیده گرفته و با انتقال ذهن و فکر به افکار عالی و مناسب، عمل جایگزینی را انجام شود. به جای افکار مزاحم، افکار مناسب و سازنده را جایگزین کنید.
3. اشتغال و برنامهریزی برای اوقات فراغت: بسیاری اوقات وسواس فکری برخاسته از بیبرنامهگی و بیکاری است. نداشتن برنامه و فراغت زیاد اراده انسان را تضعیف میکند. افرادی که بیشتر اوقات بیکار و در منزل هستند، بیشتر به مشکلات فکری مبتلا میشوند.
4. با افکارتان دوست شوید: سعی کنید از افکارتان فرار نکنید و بالعکس با آنها دوست شوید. برای اینکار درجای خلوتی نشسته و لحظاتی با خود فکر کنید، ابتدا موقعیتهایی را در ذهن خود مجسم کنید که برای شما کاملاً خوشایند است و هیچ اضطرابی از شرایط آن ندارید. پس از آن، موقعیتها و صحنههای هجوم افکار را در نظر بگیرید، سپس تصور کنید موقع برخورد با دیگران است و شما بدون هیچ اضطرابی آنچه پاسخ اصلی و قانع کننده بوده را ارائه دادهاید و هیچ مشکلی در شما ایجاد نمیشود. آنوقت میبینید که هیچ گونه اضطرابی در شما ایجاد نشد.
5. هرگاه این افکار به سراغتان آمد و متوجه شدید، وسط افکار به خود بگویید: «بس است دیگر» و بدین وسیله رشته افکار مزاحم را قطع کرده و به سراغ مطلبى دیگر خواهید رفت.
6. اصلا خودتان را در منزل حبس نکنید زیرا این کار حال شما را خراب تر می کند. سعی کنید حتما گردش بیرونی روزانه داشته باشید.
7.زندگی و مرگ همه دست خدای متعال است پس خودتان و فرزند و همسرتان را به خدا بسپارید.
ضمنا براى تسریع بخشیدن و جدیت بیشتر داشتن جهت مقابله با این گونه افکار اگر با مشاور مورد اعتمادتان حضورا و طى جلسات مکرر به گفتگو بنشینید مناسبتر و بهتر خواهد بود. در غیر این صورت با اجراى راهکارهاى ارائه شده و گزارش آن به ما، موضوع و حل مشکل را پىگیرى نمائید.
موفق باشید.
پی نوشت:
بیشتر بخوانید:
قدرت تفکر منفی بر زندگی انسان
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}